مذاکرات هسته ای

راهکار عملی پروفسور امیراحمدی برای نتیجه بخش بودن مذاکرات

پرونده هسته ایران همچنان موضوعی بلاتکلیف مانده است درحالی که اگر عقلانیت و حرفه ای گری در آن لحاظ می شد شاید امروز در چنین بن بستی گیر نمی کردیم. متن زیر بخشی از راهکار و مدل عملی پروفسور امیراحمدی درمورد نحوه صحیح مذاکرات است که در زمان انعقاد برجام صورت گرفت و موجب مخالفت ایشان با این موضوع بود.

 استاددانشگاه راتگرز آمریکا در مورد چگونگی و مدل پیشنهادی خود پیرامون انجام مذاکرات هسته ای این چنین بیان داشت:

من با ۵+۱ با قدرت مذاکره می‌کردم اما از‌‌ همان اول می‌پذیرفتم که طرف اصلی مذاکره امریکاست و آن دیگران فرعی هستند و وقت زیادی را با آن‌ها هدر نمی‌دادم. با امریکایی‌ها هم با قدرت مذاکره می‌کردم. امریکا کشور قدرت است. با قدرت ولی با متانت و درایت مذاکره می‌کردم و از اهرم پیشرفت خارق العاده اتمی ایران حد اکثر استفاده را می‌بردم. آن‌ها ترسیده بودند چون فکر می‌کردند که ما عندالقریب بمب می‌سازیم و یا می‌توانیم ظرف یک مدت بسیار کوتاه (از چند هفته تا دو ماه) بمب بسازیم. این یک اهرم خارق العاده بود که از آن بخوبی استفاده نشد. آن‌ها دستپاچه بودند اما ما بدلیل قول و قرارهای آقای روحانی به مردم نه تنها از آن دستپاچگی استفاده نکردیم بلکه خودمان را حتی دستپاچه‌تر نشان دادیم.
به امریکائی‌ها تفهیم می‌کردم که با زور با ایران حرف زدن بنفع ان‌ها نیست چون می‌تواند به بمب سازی ما منتهی شود. تاریخ ایران را برایشان تشریح می‌کردم که با وجود باخت‌های مکرر هنوز کشوری بنام ایران در دنیا وجود دارد در حالیکه برنده‌ها از بین رفته‌اند. به امریکا می‌فهماندم که نباید ایران را ازجنگ و تحریم بهراساند چون نمی‌هراسد. متاسفانه ما عکس این عمل کردیم و اثر تحریم‌ها را بیش از آنچه که بود عمده کردیم و از تهدید جنگ ترسیدیم و در مذاکره تضغیف شدیم. به امریکائی‌ها تفهیم می‌کردم که تضعیف ایران بنفع ان‌ها، ایران و منطقه نیست و در این رابطه تاریخ اخیر را گوش زد می‌کردم که یک ایران ضعیف باعث گرفتاریهای عدیده برای ان‌ها شده است.
من تعجیل نمی‌کردم و برای نهائی شدن مذاکرات تاریخ از پیش تعیین نمی‌کردم، کاری که دولت آقای روحانی متاسفانه کرد. من با هدف از پیش مشخص شده جلو می‌رفتم و با مردم هم در باره این مذاکره و هدف ان کاملا شفاف می‌بودم. شفافیت اصل است. حتی برای افزایش قدرت مذاکره کنندگان، مردم را به صحنه می‌آوردم و از ان‌ها می‌خواستم که از حق خود در خیابان‌ها دفاع کنند. ما برای «مرگ بر امریکا» مردم را به خیابان‌ها می‌کشانیم ولی برای مذاکره باامریکا، آن‌ها را پشت صحنه نگهمیداریم. این اشتباه است. من بازی جناحی نمی‌کردم و همه جناح‌ها را درگیر این مذاکره می‌کردم. من از جناح به اصطلاح مخالف استفاد «پلیس بد» را می‌کردم یعنی‌‌ همان کاری را که امریکا کرد، نه اینکه آن‌ها را تخطئه می‌کردم یعنی‌‌ همان کاری که آقای روحانی کرد.
من به امریکائی‌ها می‌گفتم که مذاکره ما با شما مذاکره با ملت و کشور شما در جمع است و تمام تخم مرغ‌هایم را در زنبیل یک حزب و فرد (اوباما) نمی‌گذاشتم. من در‌‌ همان حال که با دولت اوباما مذاکره می‌کردم، با جمهوریخواهان هم پل‌های اساسی می‌زدم و این کار را با لابی‌های خودشان انجام می‌دادم. من اصرار می‌کردم که در تیم مذاکره کنندگان طرف مقابل کشور‌های منطقه هم حضور داشته باشند. هیچ دلیلی ندارد که ما آلمان را، که نه عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل است و نه حق وتو دارد، در تیم داشته باشیم و عربستان را نه. آلمان نه سر پیاز بود و نه ته آن. در مقابل عربستان یک وزنه در دنیای عرب و هماسیه ما است و نگران فغالیت‌های هسته‌ای ما هم بود. ما باید مدل مذاکره روی مسئله افغانستان را مطرح می‌کردیم که در آن کشورهای مطرح منطقه حضور داشتند. متاسفانه عدم حضور برخی از این کشور‌ها در دوره بعد از برجام باعث دشمنی بیش از پیش آن‌ها با ما شده و یک وضعیت بسیار خطرناک امنیتی برای ما ایجاد کرده است.
من به امریکائی‌ها تفهیم می‌کردم که مشکل هسته‌ای مشکل ما نیست بلکه مشکل آنهاست، و بنابریان مذاکره روی مشکل ان‌ها بتنهائی کار ساز نیست. ما که داشتیم کار خودمان را می‌کردیم. آن‌ها با ما مساله داشتند و می‌گفتند دارید بمب می‌سازید. من می‌گفتم خب این مشکل شما است و تنها مشکل شما هم با ما نیست. می‌گفتم ما هم با شما یک تعداد مشکل داریم. برای حل آن‌ها هم یک آلترناتیو به امریکایی‌ها پیشنهاد می‌کردم. به آن‌ها می‌گفتم بیائید همه مشکلات را روی میز بگذاریم. یک چیزهایی تو می‌گویی و می‌دهی و یک چیزهایی من، و اینجوری شاید همه و یا بخشی از مشکلات حل و یا کم شوند. برای اینکه امریکائی‌ها را قانع کنم، با مشکل هسته‌ای شروع می‌کردم ولی پایان ان را منوط به حل و یا حداقل تخفیف در مشکلات فیمابین دیگر می‌کردم. متاسفانه از‌‌ همان اول با قبول جدا کردن مشکل هسته‌ای از سایر مسائل دچار اشتباه شدیم. ما باید می‌دانستیم که مشکل ما با امریکا یک رابطه غیر عادی است نه صرفا غنی سازی.
من تیم بزرگی در طرف ایران درست می‌کردم و در اینجا فکر خودی و غیر خودی را کنار می‌گذاشتم و از ایرانیان متخصص وطن پرست از هر ایده‌ای و هر جا حداکثر استفاده را می‌بردم. ما با ۴۰ نفر در صحنه بودیم و طرف مقابل با شاید بیش از ۳۰۰۰ نفر. این یعنی کربلا! درون این ۴۰ نفر هم معلوم نیست چه کسانی بودند و چه می‌کردند. این اواخر معلوم شده حد اقل یکی از آن‌ها ممکن است جاسوس هم بوده. من طی مذاکره قهرمان سازی نمی‌کردم و جشن بیمورد هم نمی‌گرفتم. برعکس من مظلوم نمائی با قدرت می‌کردم، یعنی به مردم خودم و مردم دنیا حالی می‌کردم که دارند زور می‌گویند و اجحاف می‌کنند. من در مقابل این ظلم و اجحاف مقاومت می‌کردم. من به امریکائی‌ها این طور تفهیم نمی‌کردم که «هر قراردادی بهتر از نبود یک قرارداد است.» این یعنی اعلان درمانگی.
من در نوشتن و تصحیح متن برجام وسواس بیشتری نشان می‌دادم. روی هر کلمه و جمله آن فکر می‌کردم و از متخصصین حقوقی، سیاسی و فنی خود حداکثر استفاده را برای تصحیح آن بکار می‌گرفتم. من حتما از کسانی که با جزئیات و مکانیسم‌های تداخلی تحریمهای متعدد امریکا علیه ایران آشنائی دقیق و تخصصی داشتند حد اکثر استفاده را می‌بردم. من همچنین رابطه تحریم‌های «ثانوی» امریکا با تحریم‌های «اولیه» آن را با دقت بررسی می‌کردم. من حتما رابطه تحریم‌های مربوط به هسته‌ای را با تحریم‌های غیرهسته‌ای با دقت موشکافی می‌کردم و در تمام این موارد تداخل آن‌ها را شناسائی می‌کردم.
من به صرف اینکه امریکا تعهد داده است که «تحریم‌های ثانویه مربوط به هسته‌ای» را بردارد اکتفا نمی‌کردم چون می‌دانستم که این تعهد حتی اگر با دقت هم اجرا شود کار ساز نخواهد بود. متاسفانه برجام پراست از خلل وفرج و این باعث بی‌فرجامی آن در رفع موثر تحریم‌ها شده است. این نقیصه را آقای خامنه توجه داده است. مشکل اصلی ما با امریکا همیشه تحریم‌های اولیه بودند و تحریم‌های ثانویه بچه تحریم‌های اولیه هستند. تا وقتی تحریم‌های اولیه باشد هر طرف بروی به تحریم‌های ثانویه برخورد می‌کنی. تلحریم‌های اولیه هم تا وقتی رابطه ما با امریکا عادی نشده است باقی خواهند ماند.
حالا فرض کنید که امریکا «معامله بزرگی» را که من پیشنهاد می‌دادم را نمی‌پذیرفت. آنوقت من روی تاسیسات هسته‌ای کشور یک قیمت می‌گذاشتم، مثلا ۳۰۰ میلیارد دلار، و می‌گفتم من باید برای اینکه این صنعت را نمادین بکنم این چنین غرامتی را از شما و یا متحدین شما (مخصوصا عرب‌ها) بگیرم و در همین حال هم تحریم‌های مشخصی باید بروند. فرض کنید امریکائی‌ها این را هم نمی‌پدیرفتند — اگرچه فکر می‌کنم قبول می‌کردند و روی رقم چانه می‌زدند چون از بمب ایران ترسیده بودند. یادمان نرود که آن‌ها هرگز نپذیرفتند که ایران بدنبال بمب سازی نیست. انوقت ما مرسیدم به اینجا که ان‌ها تحریم بیشتر می‌کردند و ما هم بسوی بمب سازی می‌رفتیم. چه کسی فکر می‌کند که امریکا حاضر بود این وضع پیش بیاید؟ فقط دیوانه‌ها.
تصادفا امریکائی‌ها شدیدا نگران بودند که ایران مذاکرات را به اینجا بکشاند، یعنی به وضعیتی که اگر معامله منصفانه‌ای نگیرد از پادمان خارج شود. ایران این حق را درون معاهده دارد. برای همین هم آن‌ها از‌‌ همان ابتدا فرمول «یا معاله و یا جنگ» را بطور وسیع تبلیغ می‌کردند. براستی چه کسی می‌تواند باور کند که آقای اوباما که بدلیل ضدیت با جنگ رئیس جمهور شده بود و جایزه نوبل صلح هم گرفته بود، و امریکا هم در باطلاق خاورمیانه گیر افتاده بود علیه ایران جنگ راه بیاندازد؟ در بد‌ترین شرایط یک «جنگ» احتمالی محدود می‌شد به تخریب هوائی برخی از تاسیسات ایران، یعنی‌‌ همان کاری که خودمان با دست خودمان هم کردیم! در چنین صورتی و به گفته خود آن‌ها بمب سازی ایران کند اما حتمی می‌شد.
ما ایرانی‌ها صد‌ها جنگ کردها‌ایم و ۹۵ در صد ان‌ها را هم باخته‌ایم اما زنده مانده‌ایم. باز هم‌‌ همان اتفاق می‌افتاد. پس چرا باید از تهدید به جنگ و تحریم بتریسم؟ اصلا اگر ما را قرار باشد از این نوع تهدید‌ها بترسانند آنوقت تکلیف این مملکت با مسائل دیگرش و تهدید‌های بعدی چه می‌شود؟ ما بزرگ‌ترین اهرم قدرتمان را از دست دادیم. الکی و بیخود از دست دادیم. دلیلش هم این بود که یک مقدار مرعوب شدیم، یک مقدارعجله کردیم، و یک مقدار زیادی هم کم کاری داشتیم. متاسفانه از «نرمش قهرمانه» آقای خامنه‌ای و فتوای ایشان مبنی بر حرام بودن بمب در اسلام در هر دو طرف سوء استفاده شد. نتیجه‌اش هم این شد که هیلاری کلینتون بگوید که ما بدون اینکه یک گلوله شلیک کنیم ایران را وادار کردیم با دست خودش تاسیسات هسته‌ای را جمع کند.
اجازه بدهید بعضی کم کاری‌ها را تکرار کنم چون یادآوری آن‌ها جدا آموزنده‌اند. امریکا ۲۰۰۰ نفر پشت صحنه این مذاکره داشت. حالا تعدادی که در روسیه و چین و انگلستان و فرانسه و آلمان پشت صحنه بودند بماند. در ایران ‌‌نهایت ۴۰ نفر درگیر این مذاکرات بودند. من حداقل ۵ هزار نفر از ایرانیان متخصص را در تمام دنیا مجهز می‌کردم. تیم ما به دلیل تغجیل حاکم بر مذاکرات حتی وقت نکرد سند برجام را با دقت بخواند. مثلا، پاراگراف ۲۶ می‌گوید امریکا حق ندارد جلوی ایران را برای استفاده از منافع برجام بگیرد اما در قسمت دوم پاراگرف می‌خوانیم که این تعهد مشروط است به اینکه با قوانین داخلی امریکا منافات نداشته باشد. ایران باید این قسمت دوم پاراگرف را بهیچ وجه نمی‌پذیرفت. من فکر می‌کنم تیم ما این جمله را ندید.
نکته‌ای که دارم این است که کم کاری شد و تخصص هم نبود. بالاخره ۴۰ نفر به اندازه ۴۰ نفر می‌فه‌مند و ۲۰۰۰ نفر به اندازه ۲۰۰۰ نفر. من فکر می‌کنم آقای روحانی و آقای ظریف باید یک جریان عظیم را وارد این موضوع می‌کردند ولی خب از ابتدا تصمیم گرفتند این جریان مخفی باشد و تنها یک عده پهلوان در میدان باشند. با مردم صحبت نکردند، به روزنامه‌ها اطلاعات غلط دادند. و رسانه‌ها را در جهت غلط قهرمان سازی تهییج کردند. من از امریکایی‌ها امتیازات زیادی می‌گرفتم. من تنها کسی هستم که از شخص وزیر خارجه وقت امریکا به نمایندگی از رئیس جمهور آن کشور برای مردم ایران جهت کودتای ۲۸ مرداد، حمایت از صدام حسین در جنگ با ایران و حمایت نا‌مشروع از دیکتاتوری شاه عذرخواهی گرفته‌ام. این تاریخ است و تا الان هم کسی نتوانسته جلو‌تر از من برود و نخواهد هم توانست.
سّر من در چیست؟ در صداقت و صمیمیت. در وطن پرستی و امانت داری. در تفکر و تعقل و درایت. در حسن نیت برای حل مشکل و ایجاد صلح. در شفافیت و شجاعت و مشورت کردن. به عنوان یک استاد دانشگاه هم نبابد غیر از این باشم. من ۲۷ سال در رابطه ایران و امریکا کار کرده‌ام. با دربان دم در تا رئیس جمهورامریکا و بچه‌هایشان در کلاس درس کار کرده‌ام. من فکر امریکا در باره ایران را مثل کف دستم می‌شناسم. با این وجود فکر می‌کنید آقایان دولت یازدهم هرگز خواستند با من حتی یک کلمه هم مشورت بکنند؟ هرگز! آن‌ها نوشته‌ها ومصاحبه‌های متعدد تخصصی مرا هم نادیده گرفتند. آن‌ها عقل کل بودند و به هیچ کس جز تیم کوچک خودشان نیازی نداشتند.
من یادم است‌‌ همان تابستانی که مجلس داشت برای وزرای دولت آقای روحانی رای گیری می‌کرد من به ایران آمدم. روزنامه‌ها نوشتند امیراحمدی آمده می‌خواهد با آقای روحانی ملاقات کند. دفتر آقای روحانی یک بیانیه داد که ما آدم‌های خیلی مهم‌تر از امیراحمدی در امریکا داریم، به ایشان نیاز نداریم. بعدا به شما می‌گویم آن آدم‌ها چه کسانی بودند. مثلا یک نفر که ۳۵ سال در کشور نبود را به ایران آوردند و با هواپیمای آقای روحانی به امریکا برگرداندند و در امریکا هم با فرد دیگری که از تحریم‌ها حمایت کرده بود کار می‌کنند. آدم دلش می‌گیرد. من یک آدم ملی و وطن پرست هستم. نمی‌خواهی با من کار کنی ایرادی ندارد، آدم‌های درست و حسابی تری را درون تیم خود بیاور. کسانی را تحویل بگیر که کاری از دستشان برمیاید و کشور فروش نیستند.
افتخار این «قهرمانان» ما این بود که با ۶ قدرت دنیا مذاکره می‌کنند. برجام و مذاکراتش مثل یک دادگاه بود که ایران بعنوان یک متهم در آن نشسته بود. آن طرف هم شش نفر دادستان نشسته بودند. ما نباید اجازه می‌دادیم چنین وضعیتی پیش بیاید. نکته‌ای که دارم این است که اگر من بودم شفاف عمل می‌کردم و حداقل از ۵ هزار ایرانی درتمام دنیا استفاده می‌کردم. شاید بگویند به این‌ها نمی‌شد اعتماد کرد. مگر به انهائی که اعتماد کردید درست از آب درآمدند؟ مگر نه این است که برخی از مقامات رسمی کشور از جناحهای مختلف در خارج از کشور علیه ایران و منافع آن کار می‌کنند؟ در میان آن‌ها حتی وزیر و معاون وزیر و وکیل مجلس سابق هم هستند.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا